جواب به سوالات و فعالیت درس اول نگارش دهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس اول کتاب نگارش دهم پرورش موضوع صفحات ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۵ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش دهم درس اول پرورش موضوع ( پاسخ گام به گام )
کارگاه نوشتن درس اول
۱- پرسشهای زیر را بخوانید و مشخّص کنید از چه شگردی (بارش فکری، اگرنویسی، گُزین گفتهها و …) برای طرح آنها استفاده شده است. (پاسخ ها با رنگ سبز)
پرسشها
پشه چه نوع جانوری است؟ بارش فکری
چند نوع پشه داریم؟ بارش فکری
پشهها شبها کجا میخوابند؟ بارش فکری
چرا پشه روی بدن ما مینشیند؟ بارش فکری
پشههای معروف کداماند؟ بارش فکری
آیا مگس هم یک نوع پشه است؟ بارش فکری
اگر پشه وز وز نمیکرد، چه میشد؟ اگرنویسی
آیا پشهای میشناسیم که اصلاً دیده نمیشود؟ بارش فکری
اگر یک پشه را قورت بدهیم، چه اتفاقی میافتد؟ اگرنویسی
اگر در دنیا اصلاً پشهای نبود، چه اتفّاقی میافتاد؟ اگرنویسی
خداوند با خلق پشه، میخواهد چه پیامی به ما بدهد؟ گزینگفتهها
چگونه پشهای ناتوان، نمرود را با آن همه ادّعا از پای درآورد؟ گزینگفتهها
چه نسبتی بین عقاب و پشه وجود دارد؛ آنجا که شاعر گفته است:
جایی که عقاب، پرَ بریزد از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ گزینگفتهها
۲- موضوعی را انتخاب کنید و با بهرهگیری از روش پرسشسازی، آن را گسترش دهید. سپس چند پرسش را از بین آنها برگزینید و با پاسخسازی مناسب، متنی بنویسید.
موضوع: 📗 پاسخ: کدخدا
پرسشها:
📗 پاسخ: کدخدا به چه کسی میگویند؟
📗 پاسخ: کدخدا چه نقشی دارد؟
📗 پاسخ: کدخدا در کجا زندگی میکند؟
📗 پاسخ: آیا کدخدا بودن شغل است؟
📗 پاسخ: معمولاً چه کسانی کدخدا میشوند؟
📗 پاسخ: چرا میگویند: «طرف را در روستا راه نمیدادند، سراغ خانه کدخدا را میگرفت.»؟
📗 پاسخ: اگر کدخدا بودید چه میکردید؟
📗 پاسخ: معنی این جمله چیست «وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران میشود.»؟
📗 پاسخ: اگر جایی کدخدا نداشته باشد، چه میشود؟
📗 پاسخ: کدخدا مَنِشی رفتار کردن به چه معناست؟
پرسشهای انتخاب شده
📗 پاسخ: کدخدا به چه کسی میگویند؟
📗 پاسخ: آیا کدخدا بودن شغل است؟
📗 پاسخ: چرا میگویند: «طرف را در روستا راه نمیدادند، سراغ خانه کدخدا را میگرفت.»؟
📗 پاسخ: معنی این جمله چیست «وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران میشود.»؟
📗 پاسخ: کدخدا مَنِشی رفتار کردن به چه معناست؟
متن تولیدی
📗 پاسخ: اگر فردی برای اولین بار اسم کدخدا را بشنود، پیش خود میگوید: «کدخدا به چه کسی میگویند؟» خوب این سؤال درستی است. کدخدا فرد ریش سفید و بزرگی است که معمولاً در روستا زندگی میکند و تمام اهالی روستا به او احترام میگذارند و حرف او، حرف همه اهالی آنجاست.
در واقع کدخدا نماینده مردم روستاست. اما اینکه آیا کدخدا بودن یک شغل محسوب میشود یا خیر، جای بحث دارد. درواقع باید گفت کدخدایی یک نقش است نه یک شغل، چون فردی که این نقش را میپذیرد برای کار خود حقوقی دریافت نمیکند.
او فردی است که به دلیل سن بالایی که دارد و تجربههای فراوانی که در زندگی کسب کرده است، خوب را از بد تشخیص داده و به عنوان یک قاضی عادل بین افراد روستا داوری کرده و مشکلات روستا را حل میکند.
در باب کدخداییگری مَثَلهای زیادی وجود دارد که دو ضربالمثل بین افراد بسیار شهرت یافتند. «طرف را در روستا راه نمیدادند، سراغ خانه کدخدا را میگرفت.» این مَثَل به این معناست که اصل وجود کسی را قبول ندارند و او توقعهای بیجایی دارد.
و دیگری: «وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران میشود.» به این معناست که وقتی در جایی همه ادعای مدیریت داشته باشند و هرکس بخواهد به شیوه خود مشکلی را حل کند، به طور یقین مشکلی حل نمیشود و به مشکلات نیز اضافه میشود.
این مَثَلها اهمیت کدخدا را در زمانهای قدیم نشان میدهد. اینکه افراد چقدر به او اعتماد داشتند و تابع نظرات او بودند. به همین دلیل است که لغتی شکل گرفت به نام «کدخدامَنِشی». تا به حال به معنی آن فکر کردهاید؟
کدخدامنشی رفتار کردن، یعنی رفتار حکیمانهای داشته باشیم و وقتی دو دوست به اختلاف خوردند، مانند بزرگان بین آن دو صلح برقرار کنیم. پس نتیجه میگیریم کدخدا چه در زمانهای گذشته و چه اکنون لغت بزرگ و قابل احترامی است.
حکایتنگاری
حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.
سگی بر لب جوی، استخوانی یافت. چندان که در دهان گرفت، عکس آن در آب بدید. پنداشت که دیگری است. به شَرَه (طمع) دهان باز کرد تا آن را نیز از روی آب برگیرد. آنچه در دهان بود، به باد داد.
📗 پاسخ: روزی یک سگ برای تفریح اطراف جنگل قدم میزد که احساس تشنگی کرد. برای نوشیدن چند جرعه آب، به کنار جوی رفت. در کنار جوی، استخوانی پیدا کرد. با خوشحالی فراوان، استخوان را به دندان گرفت. به آب نزدیک شد و عکس خودش را درون آن مشاهده کرد.
اما او تشخیص نداد که این تصویر خودش است که درون آب منعکس شده، تصور کرد استخوان دیگری روی آب قرار دارد. به طمع دست یافتن به استخوان دوم، دهانش را باز کرد و به سمت آب حمله کرد. اما با باز کردن دهان، استخوان از دهانش به داخل آب افتاد و به اعماق آن فرو رفت. سگ حکایت ما، به دلیل طمعش نه تنها استخوان دوم را به دست نیاورد، بلکه استخوان خودش را نیز از دست داد.
جواب درسهای بعدی نگارش دهم دانلود PDF کتاب نگارش دهم