با ناصر خسرو و اشعار آن آشنا شوید!
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه. ق) از شاعران بزرگ فارسیزبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. ناصر خسرو در سال ۳۹۴ هجری در قبادیان از نواحى بلخ به دنیا آمد.
خانواده وى از کارگزاران حکومتى بودند. بنابراین ناصرخسرو نیز به شغل دبیرى در دیوان ادارى منصوب شد و در بارگاه غزنویان – سلطان محمود و مسعود غزنوى – مشغول به کار بود. در این زمان به علوم زمانه خود احاطه پیدا کرد و حتى تورات و انجیل را نزد یهودیان و نصارا آموخت و به دیدگاه فلاسفه یونان و اسلامى آشنا شد.
از همان جوانى روحیه پرسشگرى در وى وجود داشت و سوالات گوناگونى پیرامون شریعت در ذهن خود داشت. در سال ۴۳۷ هجری در سن چهل سالگى خواب عجیبى دید و باعث شد که شغل دیوانى را رها کرده و به سفر هفت ساله خود بپردازد.
او هفت سال در سفر بود و به تمام نقاط جهان اسلام سفر کرد و عقاید گوناگون را بررسى نمود. در قاهره با عقاید باطنیان (اسماعیلیه) آشنا شد و حل معضلات علمى خود را در تفکرات آنان یافت و به کیش اسماعیلیه درآمد.
او تا سال ۴۴۱ هجری قمری در قاهره ماند و به مدت سه سال از علوم باطنى مطالبى فرا گرفت و به خراسان بازگشت. ناصرخسرو تفصیل سفر هفت ساله خود در کتاب سفرنامه ناصرخسرو به رشته تحریر درآورد و در سال ۴۴۴ هجری به بلخ بازگشت و به تبلیغ کیش اسماعیلیه پرداخت.
در خراسان مناظرات مختلفى با علماى اهل سنت انجام داد و بر اثر فشار علماى اهل سنت و اتهام به الحاد و کفر از بلخ به مازندران فرار کرد. در آنجا موفقیت چشمگیرى براى وى حاصل شد، ولى به علل نامعلومى قبل از سال ۴۵۳ هـ به روستاى یمگان پناه برد و در آنجا به نوشتن زادالمسافرین همت گماشت.
این کتاب را مى توان یکى از کتاب هاى اعتقادى اسماعیلیه به زبان فارسى دانست. وى در این کتاب به موضوعات جسم و حرکت، نفس کلى و هیولى، ردّ دیدگاه محمد زکریاى رازى، زمان، حدوث عالم، اثبات صانع، مباحث توحید، مباحث نبوت، ردّ تناسخو نفس ناطقه پرداخته است.
ناصرخسرو پانزده سال در یمگان ماند و جامع الحکمتین را در سال ۴۶۲ هجری در جواب سوالات خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانى نوشت. کتب دیگر ناصرخسرو عبارتند از: «خوان الاخوان» که مى توان آن را خلاصه زادالمسافرین دانست؛ «وجه دین» در تأویلشریعت و فقه؛ «گشایش و رهایش» که به مباحث اعتقادى پرداخته است و به زبان انگلیسى نیز ترجمه شده است؛«روشنایى نامه»، «دیوان» و «سعادت نامه» که به صورت منظوم است.
این آثار، آثار چاپى و باقیمانده ناصرخسرو هستند و تعدادى از تالیفات وى در گذر زمان از بین رفته اند. درباره ناصر خسرو مقالات و کتب متعددى نوشته شده است. ایوانف، محقق روسى که تمام عمر خود را در راه فهم مطالب اسماعیلیهو پیدا کردن آثار آنها صرف کرد، مقاله اى با عنوان «ناصرخسرو و اسماعیلیان» دارد که به زندگانى و آثار وى پرداخته است.
مرگ و محل دفن ناصر خسرو
ناصر خسرو در ۴۸۱ قمری (۱۰۸۸ میلادی، ۴۶۷ خورشیدی) درگذشت. مزار وی در یمگان زیارتگاه است. از ناصر خسرو زن و فرزندی نماند؛ زیرا وی تا پایان زندگانی مجرد بود.
آثار ناصر خسرو
آثار ناصر خسرو عبارت اند از:
• دیوان اشعار فارسی
• دیوان اشعار عربی (که متأسفانه در دست نیست). خود دربارهٔ دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری
یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم
• روشنایینامه
• سعادتنامه
• دلیلالمتحرین
• دیوان اشعار
• جامعالحکمتین : رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
• خوانالاخوان : کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موعضه.
• زادالمسافرین : کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
• گشایش و رهایش : رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
• وجه دین : رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
• بستانالعقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
• سفرنامه : این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
• سفرنامهٔ ناصرخسرو
• سعادتنامه : رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
• روشنایینامه : این رساله نیز به نظم فارسی است.
غیر از کتابها و رسالههای فوق کتابها و رسالههای دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شدهاند که بعضی افراد در تعلق آنها تردید کردهاند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از:
اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه – المستوفی؛ در فقه – دستور اعظم – تفسیر قرآن – رساله در علم یونان – کتابی در سحریات – کنزالحقایق – رسالهای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رسالهای موسوم به سرالاسرار.
مهمترین و معروفترین اثر ناصر خسرو سفرنامه ناصر خسرو است که مختصری از گزارش مشاهدات مسافرت هفت ساله ناصر خسرو است و به زبانهای متعددی ترجمه شده است حکیم ناصر خسرو دارای تآلیفات زیادی بوده که برخی از آنها به مرور زمان نابود شدهاست و به دوران ما نرسیدهاند.
چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا
این کتابها عبارت اند از:
۱ – دیوان اشعار به فارسی
۲ – دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی یکی گشته با عنصری بحتری را
یا:
این فخر بس مرا که با هر دو زبان حکمت همی مرتب و دیوان کنم
۳ – جامع الحکمتین – رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.
۴ – خوان الاخوان – کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.
۵ – زادالمسافرین – کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.
۶ – گشایش و رهایش – رساله لیست به نثر دری شامل سی سؤال و جواب آنها.
۷ – وجه دین – کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.
۸ – دلیل المتحرین – مفقود. (در بیان الادیان ابوالمعالی از آن نام برده شدهاست)
۹ – بستان العقول – آنهم مفقود.
- – سعادت نامه – رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
- – روشنایی نامه – این هم یک رساله منظوم است.
به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منسوب به حکیم ناصر خسرو هستند که ازین قرارند:
اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.
نمونه ای از اشعار ناصر خسرو
نکوهش مکن چرخ نیلوفریرا
برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را
چو تو خودکنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیکاختری را
به چهره شدن چون پری کی توانی
به افعال ماننده شو مر پری را
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کله قیصری را
سپیدار ماندهست بیهیچ چیزی
ازیرا که بگزیده او کمبری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
بهزیر آوری چرخ نیلوفری را
نگر نشمری ای برادر گزافه
به دانش دبیری و نه شاعری را
تورا خط قید علوم است و خاطر
چو زنجیر مر مرکب لشکری را
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگزیده خنیاگری را
تو برپایی آنجا که مطرب نشیند
سزد گر ببری زبان جری را
به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایهست مر جهل و بدگوهری را
پسند است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
از ماست که بر ماست
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت
امروز همه روی زمین زير پر ماست
بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــيز
میبينم اگر ذرهای اندر ته درياست
گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد
جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست
بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد
بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی
تيری ز قضاو قدر انداخت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تير جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی
وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن
اين تيزی و تندی و پريدنش کجا خاست
چون نیک نگهکرد و پر خويش بر او ديد
گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر
تو بر زمی و از برت این چرخ مدور
تا کی تو به تن بر خوری از نعمت دنیا؟
یک چند به جان از نعم دانش برخور
خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب؟
دادار چه رانده است بر این گوی مغبر؟
این خاک سیه بیند و آن دایره سبز
گه روشن و گه تیره گهی خشک و گهی تر
نعمت همه آن داند کز خاک بر آید
با خاک همان خاک نکو آید و درخور
با تشنگی و گرسنگی دارد محنت
سیری شمرد خیر و همه گرسنگی شر
بیدار شو از خواب خوش، ای خفته چهل سال
بنگر که ز یارانت نماندند کس ایدر
دانی که خداوند نفرمود به جز حق
حق گوی و حق اندیش و حق آغاز و حق آور
قفل از دل بردار و قران رهبر خود کن
تا راه شناسی و گشاده شودت در
ایزد چو بخواهد بگشاید در رحمت
دشواری آسان شود و صعب میسر
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها
به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبانها
خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن
که گویدشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی
حریر سبز در پوشند بستان و بیابانها
به گفتار که بیرون آورد چندان خز و دیبا
درخت مفلس و صحرای بیچاره ز پنهانها؟
نداند باغ ویران جز زبان باد نوروزی
به قول او کند ایدون همی آباد ویرانها
درختان را بهاران کار بندانند و تابستان
ولیکنشان نفرماید جز آسایش زمستانها
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
ای شده مشغول به ناکردنی
گرد جهان بیهده تا کی دنی؟
چون که نشویی به خرد روی جهل
برنکشی از سرت آهرمنی؟
جوشن روشن خرد توست تن
تو نه همه این تن چون جوشنی
بر طلب طاعت و نیکی و زهد
چونکه نه دامن به کمر در زنی؟
مریم عمران نشد از قانتین
جز که به پرهیز برو برزنی
طاعت و نیکی و صلاح است بخت
خوردنیئی نیست نه پوشیدنی
جهد کن ار عهد تو را بشکنند
تا تو مگر عهد کسی نشکنی
تو به مثل بیخرد و علم و زهد
راست چو کنجاره بیروغنی
روی به دانش کن و رنجه مکن
دل به غم این تن فرسودنی
تا نشود جانت به دانش تمام
فخر نشاید که کنی، نه منی
مرد خردمند به حکمت شود
تو چه خردمند به پیراهنی؟
سلام. خیلی زیاد هست و اگه خلاصه بود بهتر بود ولی به هر حال خیلی عالی بود واقعا ازتون ممنونم. 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏اگر میشه خلاصه بنویسید. خلاصه بنویسید ممنون میشم 🙏🙏🙏🙏
آره راست میگی