خانه » مهارت نوشتاری » انشا درباره گفتگوی خیالی تبر و درخت

انشا درباره گفتگوی خیالی تبر و درخت

انشای دانش آموزی گفتگوی خیالی تبر و درخت

انشا درباره گفتگوی خیالی تبر و درخت

انشا با موضوع گفتگوی خیالی تبر و درخت به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا گفتگوی تبر و درخت

درخت کهنسال در انتهای جنگل زندگی خود را سپری می‌کرد. او از درختان دیگر پیرتر بود. هرروز صبح با آواز پرندگان از خواب بیدار می‌شد و با رسیدن ماه به خواب می‌رفت. او از زمانی که جنگل تنها ۱۰ درخت داشت، در آنجا زندگی می‌کرد. اکنون محل اقامت او به بزرگ‌ترین جنگل شهر تبدیل شده بود. درخت پیر هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد که قرار است سرنوشت عجیب و دردناکی داشته باشد. او در خیالش به این فکر می‌کرد که روزی باستان‌شناسان از راه می‌رسند و او را قدیمی‌ترین درخت کل شهر معرفی می‌کنند. پس از آن، درخت را به موزه می‌برند تا همه او را تماشا کنند. اما این تنها یک خیال بود که هیچ زمانی به واقعیت تبدیل نشد.

روزی گروهی از افراد که لباس‌هایی شبیه به هم پوشیده بودند، وارد جنگل شدند. درخت به دلیل قامت بلند خود می‌توانست آن‌ها را ببیند. افراد تبرهایی تیز به دست داشتند. به نظر می‌رسید که آن‌ها آمده‌اند تا مانند چند سال پیش، درختان کهنسال را برای تولید کاغذ و مداد و لوازم دیگر قطع کنند. تبرها خنده‌های شیطانی بر لب داشتند. یکی از افراد تبر خود را بالا برد تا آن را به تنه درخت بزند و او را قطع کند. درخت فرتوت با تعجب به تبر گفت: من چه هیزم تری به تو فروخته‌ام که می‌خواهی مرا از جای بکنی؟ تبر با غرور گفت: این کار من است. من شکارچی درختانم. برایم فرقی نمی‌کند که تو درخت خوبی هستی یا نه. من وظیفه دارم که تو را قطع کنم و این کار را به درستی انجام می‌دهم‌.

درخت نمی‌دانست چه کند. تبر مصمم و آماده بود. این چندمین درختی بود که او قصد نابودیش را داشت. فکری به ذهن درخت رسید و به تبر گفت: من پیشنهادی برای تو دارم. قصد تو این است که مرا قطع کنی. می‌توانی کمی از تنه مرا باقی بذاری تا از آن درختی جدید رشد کند. مرا از ریشه نکن. تبر در فکر فرو رفت. برای او فرقی نمی‌کرد که شاخه‌ها را ببرد یا کل تنه را. او فقط می‌خواست کاری انجام بدهد و آسیبی به یک درخت برساند. تبر نیمی از تنه درخت را باقی گذاشت و بقیه آن را قطع کرد. درخت فرتوت حالا، تنها تنه‌ای بریده داشت و در انتظار رشد کردن روزها را می‌شمارد.

انشا چگونه از درختان محافظت کنیم

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *