انشا در مورد توصیف شهربازی 🎡
انشا با موضوع شهربازی به صورت ادبی و ساده برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا شهربازی 🎡
تولدم بود. پدر گفته بود که میخواهد من را غافلگیر کند. مگر در روستا جایی برای غافلگیر کردن یک کودک وجود داشت؟ او من و مادر را به نزدیک شهر برد. برایمان هتل گرفت تا چند روزی در آن اقامت داشته باشیم. نمیدانستم که هدیه پدر چه خواهد بود و دوست داشتم هر چه زودتر، لحظه تولدم از راه برسد.
چند روزی گذشت تا بالاخره با صدای زنگ ساعت که بر روی ۸ صبح کوک شده بود بیدار شدم. قرار بود این روز را در شهر بگردیم تا شب پدر به من هدیه بدهد. مادر نیز خندههای ریزی میکرد؛ نمیدانستم اوضاع از چه قرار است اما خوشحال بودم. غروب که شد، پدر گفت باید چشمانت را ببندم. تعجب کرده بودم اما قبول کردم. سوار ماشین شدیم. پس از پیچ و خمهایی که آنها را با تکانهای ماشین حس میکردم، پدر کمک کرد تا پیاده شوم. مادر و پدر دستهایم را گرفته بودند تا زمین نخورم. پس از مدتی ایستادیم. پدر گفت چشمانم را باز کنم. باورنکردنی بود.
دنیایی جادویی که فقط در انیمیشنها آن را دیده بودم، حالا درست جلوی چشمانم بود. نورهایی رنگی، ترکیب جیغ و خنده و دستگاههایی که هر کدام از دیگری جذابتر بودند، برای من خودنمایی میکردند. پس شهربازی اینقدر قشنگ بود؛ حتی قشنگتر از همه فیلمها. شهربازی مانند که رویای خیالی بود که در ذهن میسازی و نمیدانی که آیا روزی محقق خواهد شد یا نه؟ اینجا همه خوشحال بودند. کودکان به هر سو میدویدند و از پدر و مادر خود میخواستند که برایشان بلیط بخرند. من که متحیر این فضا بودم به دنبال پدر به سمت دستگاهای بازی رفتم. از قطار شادی تا کشتی پرنده، همه و همه نظرم را جلب کرده بودند.
به راستی که این محیط یک جادوی حقیقی بود. این بهترین اتفاق زندگی من بود. با خانواده خود بیشتر وسایل بازی را تجربه کردیم و با خاطرهای خوش به خانه برگشتیم. این بهترین تولد در تمام عمرم بود.
موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزیانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی