انشا دانش آموزی درباره چشم 👀
انشا با موضوع چشم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
انشا تخیلی در مورد چشم
اعضای بدن جلسه مهمی داشتند. آنها بر سر این که کدام شان از همه قدرتمندتر و مهمتر هستند، بحث میکردند. هر کدام از اعضا معتقد بودند که تنها خودشان اهمیت دارند. چشم که از همه باهوشتر بود، پیشنهاد کرد که هر روز یکی از اعضای بدن بیفعالیت باشد تا بقیه متوجه شوند آیا او مهم است یا مهم نیست. بقیه پیشنهاد او را پذیرفتند. روز اول چشمها باید بیفعالیت میماندند.
زمانی که روز شد چشمها پتوی پلکی را از روی خود برنداشتند و همچنان به خواب شیرینی که داشتند، ادامه دادند. هیچکدام نمیخواستند اهمیت چشم را قبول کنند. به همین دلیل تمام تلاششان را کردند تا کارهای همیشگی خود را انجام دهند. پاها نمیدانستند که به کدام طرف راه بروند؛ بنابراین از دستها کمک گرفتند.
دستها خود را به سمت جلو گرفته بودند و اگر مانعی میدیدند، به پاها فرمان میدادند که تغییر جهت بدهند. در همین حال، چشم نیمنگاهی انداخت تا ببیند که اوضاع چگونه است. او میدانست که همه به سرعت تسلیم میشوند و چشم را پادشاه بدن معرفی میکنند.
کمی دیگر منتظر ماند تا این اتفاق بیفتد. موقع صبحانه خوردن، دستها جای درست دهان را پیدا نمیکردند. آنقدر لیوان چای را به این طرف و آن طرف بردند تا بر روی پیراهن ریختند. شکم که عصبانی شده بود، با صدای خیلی بلند جیغی کشید.
هنگام پوشیدن لباس، نمیدانستند که کدام بهتر است؛ زیرا همیشه چشمها آنها را راهنمایی میکرد اما امروز اوضاع فرق داشت. هر کدام از اعضای بدن تلاش میکردند تا قدرت خود را افزایش دهند. برای فهمیدن سردی، گرمی و تیزی اشیا، دستها دقت بیشتری میکردند. هنگامی که قرار بود بدن را از خیابان عبور دهند، گوشها با دقت بیشتری به صدای اطراف توجه نشان میدادند.
پاها آهستهتر قدم برمیداشتند تا مبادا درونچاله بیفتند. چشم که این اتفاقات و تلاش اعضای دیگر را میدید، به نتیجه رسید، مسائلی که تجربه کرده است را برای بقیه توضیح دهد. او و دیگران پی بردند که هر کدام به تنهایی معنایی ندارند و آنها در کنار یکدیگر قدرتمند میشوند.
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
انشا از زبان نابینا