انشا در مورد چرا باید راستگو باشیم؟
انشا با موضوع چرا باید راستگو باشیم؟ به صورت ادبی و ساده برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا چرا باید راستگو باشیم؟
روزی از روزها، فروشندهای برای خود مغازهای باز کرده بود. او به راستگویی علاقهای نداشت و همیشه میخواست جنسهای ارزان را به قیمت بالاتری به مشتریها بفروشد. مادرش میگفت پسرم، این کاری که انجام میدهی آخر و عاقبت خوبی ندارد. مراقب آبروی خود باش تا آن را از دست ندهی. زیرا کسی که آبرو نداشته باشد، بقیه آن را دوست نخواهند داشت. اما مرد گوش به این حرفها نمیداد و به کاری که میکرد علاقهمند بود. او جنسهای ارزان و بیکیفیت به مغازه خود میآورد و آنها را با نام کالاهای باکیفیت و گران به بقیه میفروخت. مردم که از این مسئله خبر نداشتند، مجبور به خرید کردن بودند، زیرا جز این مغازه، جای دیگری برای خرید وسایل مورد نیاز خود نداشتند.
روزگار سپری شد، ماهها گذشت. مردم هر روز بیشتر از قبل از جنسهایی که میخریدند ناراضی بودند زیرا آنها دوام چندانی نداشتند و به راحتی خراب میشدند. آنها فکر میکردند که نمیتوانند از وسایل خود به خوبی مراقبت کنند و لایق داشتن اشیا گران قیمت نیستند. تا اینکه روزی در میدان اصلی شهر، عدهای از مردم ایستاده بودند و به گفت و گو میپرداختند. یکی از آنها مشکل خرابی وسایل خود را بازگو کرد تا راه حلی بگیرد. ناگهان متوجه شد که اکثر مردم با این مسئله مواجه شدهاند و هر کدام فکر میکردند که تنها آنها هستند که مشکل دارند. با گفت و گوهای فراوان به این نتیجه رسیدند که به سراغ مرد مغازهدار بروند و پولهای خود را پس بگیرند.
آنها جنسهایی که خریده بودند را جلوی مغازه به صورت کوهی بزرگ درآوردند و خواهان بازگشت پول خود شدند. مغازهدار ابتدا تلاش کرد که آنها را متقاعد کند که حرفهای او راست و حقیقت بوده و این وسایل کیفیت خوبی دارند. زمانی که دید مردم عصبانیتر میشوند، پول آنها را پس داد و غمگین و افسرده در گوشه مغازه خود، زانوی غم بغل گرفت. مادرش که ماجرا را شنیده بود نزد مرد رفت و به او گفت که اگر این بار مسیر درست را در پیش بگیرد، سرافکنده نخواهد شد. مغازهدار نیز به حرف مادر گوش کرد و به فردی مورد اعتماد در شهر تبدیل شد.
انشا درباره صداقتانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی