خانه » پایه دهم » پاسخ سوالات درس پنجم نگارش دهم نوشته ذهنی (۱): جانشین‌سازی

پاسخ سوالات درس پنجم نگارش دهم نوشته ذهنی (۱): جانشین‌سازی

جواب به سوالات و فعالیت درس پنجم نگارش دهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس پنجم نگارش دهم نوشته ذهنی (1): جانشین‌سازی

پاسخگویی به سوالات درس پنجم کتاب نگارش دهم نوشته ذهنی (۱): جانشین‌سازی صفحات ۷۷، ۷۸، ۷۹، ۸۰، ۸۳ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش دهم درس پنجم نوشته ذهنی (۱): جانشین‌سازی ( پاسخ گام به گام )

کارگاهِ نوشتن درس پنجم

۱- نوشته‌های زیر را بخوانید؛ ابتدا مشخّص کنید کدام یک از آنها نوشتۀ ذهنی و کدام یک نوشتۀ عینی است. سپس معین کنید کدام متن با روش «جانشین‌سازی» نوشته شده است.

متن یک

با کفش‌های بابا خوب راه می‌رم، حیف، تند تند زمین می‌خورم. بابا چطوری زمین نمی‌خوره؟!

شاید هم می‌خوره. آخه یه روز لباسش خاکی بود.

شاید بند کفشای بابا رو ببندم اندازم بشن. بعد برم توی کوچه، اون‌وقت همه ببینند که من مرد شدم.

قد بابام شدم.

کفش‌های مامان خوب نیستند. زود آدم رو چپه می‌کنند. شاید می‌فهمن که من مرد هستم.

نمی‌دونم چرا بابا دعوا می‌کنه. می‌گه پا تو کفش بزرگ‌ترها نکن. مگه چه عیبی داره؟

بابا می‌ترسه من مرد بشم. می‌خواد من بچه باشم که سرم داد بکشه. بهم بگه جواب من رو نده. بیا پای من رو بمال.

همش براش کار کنم. تمام باباها همین‌طوری هستند. دوست ندارند ما بچه ها مرد بشیم. کفشاشون رو قایم می‌کنند. کلاهشون رو از سرشون برنمی‌دارند. کتشان رو می‌زنند به چوب لباسی، عینکشون رو قایم می‌کنند.

📗 پاسخ: این متن یک نوشته ذهنی از طریق جانشین‌سازی است.

متن دو

اگر تمامی کتاب‌های تاریخ را ورق بزنیم تا ببینیم که اوّلین شعر فارسی را چه کسی سروده است، شاید به جواب نرسیم؛ چون اغلب این کتاب‌ها به زمانی برمی‌گردند که نشانه‌های مکتوبی پیدا شده باشد؛ مثلاً کتیبۀ سنگی بر سرِ گوری یا کتاب قدیمی یا چیزهایی از این قبیل.

گروهی از تاریخ‌نویسان هم معتقدند، زرتشت پیامبر ایرانی، اوّلین شاعر بوده است. اگرچه اطّلاعات دقیقی از تاریخ تولدّ زرتشت در دست نیست، امّا برخی تاریخ‌نویسان می‌گویند او هزار سال پیش از تولدّ مسیح به دنیا آمده است؛ یعنی حدود سه هزار سال پیش. «گات»ها بخشی از کتاب زرتشت به نام «اوستا» است که آن را اوّلین شعرهای مکتوب ایران و کهن‌ترین نوشته‌ها می‌دانند.

بعضی‌ها هم این بیت را اوّلین شعر فارسی می‌دانند: « منم آن شیر شلنبه/ منم آن ببر یله»، که وزن دارد و به شعر فارسی امروز هم شبیه است.

عده‌ای هم اعتقاد دارند بهرام گور، پادشاه ساسانی، اوّلین شعر فارسی را در گفت‌وگویی عاشقانه با همسرش دلارام، سروده است. امّا هیچ سندی برای تأیید این سخن وجود ندارد.

برخی از مورّخان در میان کتیبه‌های پادشاهان هخامنشی نیز نشانه‌هایی از شعر یافته‌اند که البتّه به زبان فارسی باستان نگاشته شده‌اند. مثل نوشته زیر که بخشی از یک کتیبه است. «خدای بزرگ است اهورا مزدا/ که این بوم را داد/ که آن آسمان را داد/ که مردم را داد/ که شادی را داد مَر مردم را.»

البتّه تاریخ‌نویسان اعتقاد دارند اوّلین شعرهای فارسی ثبت شده به دوره بعد از اسلام برمی‌گردد و اوّلین شعر را عباس مروزی سروده است. نام حنظله بادغیسی هم در میان اوّلین شاعران فارسی است؛ کسی که این شعر را سروده است: «مهتری گر به کام شیر در است/ شو خطر کن ز کام شیر بجوی…» ابوحفص سغدی سمرقندی، فیروز مشرقی و… هم جزء اوّلین شاعران فارسی‌گوی هستند و قطعه‌هایی از آنها وجود دارد.

📗 پاسخ: این متن یک نوشته عینی است.

متن سه

شاید در کفش شما هم روزی سنگریزه رفته باشد. پا را به یک طرف می‌فشرید و سنگریزه را در گوشه‌ای جا می‌دهید؛ چند قدم راحت می‌روید و به خیالات خود می‌پردازید؛ امّا آن مهمان ناخوانده، از اینکه به فکر او نیستید، می‌رنجد و به جنب‌وجوش می‌افتد، نقطۀ حساسی پیدا می‌کند و از آنجا نیش را فروتر می‌برد.

ناچار می‌ایستید و در گودی پا منزل فراخی برایش فراهم می‌کنید و با هم قرار می‌گذارید که از آن پس، مزاحم یکدیگر نباشید.

دوباره رشته‌های پارۀ فکر را از زمین و آسمان جمع می‌کنید و در هم می‌تابید و می‌روید. چیزی نمی‌گذرد که مهمان ناخوانده پیمان می‌شکند و دوباره به خانه‌گردی می‌پردازد؛ ولی شما به آن اعتنا نمی‌کنید و به گرفتن مرغ‌های اندیشه، خود را مشغول می‌دارید.

هنوز دور نرفته، کار آزار به جایی می‌کشد که به جان می‌آیید و آن نابکار را در میان شست پا و انگشت دیگر بند می‌کنید و دائم مواظبید که نگریزد.

باقی راه به جنگ با سنگریزه می‌گذرد؛ او می‌گزد و شما می‌فشارید. افکار غم‌انگیز و آشفته تا شما به خانه برسید، جانتان را مجروح کرده‌اند. وقتی رسیدید، اوّل با عجله و به خشونت، کفش را در می‌آورید و ریگ را از بالای سر به زمین می‌اندازید و با نوک پا به میان حیاط، روانه‌اش می‌کنید.

آیا بهتر نبود از همان اوّل که ریگ به کفشتان رفت، می‌ایستادید و بیرونش می‌آوردید و این همه محنت نمی‌کشیدید؟

📗 پاسخ: این متن یک نوشته ذهنی است.

۲- موضوعی انتخاب کنید و با به کارگیری روش جانشین‌سازی، یک متن ذهنی بنویسید.

موضوع: 📗 پاسخ: پرنده مهاجر

امروز پرواز خوبی داشتم. آزاد و رها در آسمان آبی انقدر رفتم و رفتم تا بال‌هایم خسته شد و دیگر توان پرواز نداشتند، روی یک کوه فرود آمدم.

از آن بالا، زمین دیدنی بود. سرسبز و خرم، هوا عطر دل‌انگیزی داشت. بوی گل‌های شقایق حتی تا بالای کوه احساس می‌شد. بال‌هایم کمی درد گرفته بود. اما خوشحال بودم و لبخند می‌زدم. تا به حال انقدر پرواز نکرده بودم، به نوعی رکورد خودم را شکستم.

چند روز پیش که کمی کنجکاوی‌ام گُل کرده بود به شهر آدم‌ها رفتم. هوای آنجا آبی نبود، رنگی شبیه طوسی داشت. از دور که دیدم فکر کردم این آسمان جدید باید دیدنی باشد. هرچه جلوتر رفتم، نفسم سنگین‌تر شد. اما حس کنجکاوی اجازه عقب‌نشینی نمی‌داد.

روی آسمان شهر قرار گرفتم و به آدم‌ها نگاه می‌کردم، چقدر سروصدای عجیب و گوش‌خراشی شنیده می‌شد. هوایی هم که برای نفس کشیدن نبود. تمام شهر هم پر از خانه و مغازه و ماشین بود و خبر چندانی از گل و رودخانه و دشت نبود. واقعاً آدم‌ها چگونه در اینجا زندگی می‌کنند؟

خیلی زود از شهر دور شدم و به دشت پناه بردم. نفس عمیقی کشیدم تا هوای آلوده شهر از ریه‌هایم خالی شود. با اینکه زیاد پرواز نکرده بودم ولی خیلی خسته و بی‌رمق بودم. در گوشه‌ای استراحت کردم تا جانی دوباره بگیرم و پروازم را آغاز کنم.

امروز که در این دشت پهناور و زیبا هستم خدا را شکر می‌کنم که ساکن شهر نیستم. اینجا فقط زیبایی است و هوای پاک و صدای گوش‌نواز طبیعت. من متعلق به این طبیعت هستم و دیگر حاضر نیستم حتی از سر کنجکاوی به جایی مثل شهر بروم…

مَثَل‌نویسی

مثل‌های زیر را بخوانید، سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

هر که در پی کلاغ رَوَد، در خرابه منزل کند.

دل که پاک است، زبان بی‌باک است.

خفته را خفته کی کُنَد بیدار؟

زبان سرخ، سر سبز می‌دهد بر باد.

درخت هر چه بارش بیشتر می‌شود، سرش فروتر می‌آید.

📗 پاسخ: خفته را خفته کی کند بیدار؟

در زمان‌های قدیم دو دوست کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. این دو همه کارهای خود را با مشورت با یکدیگر انجام می‌دادند. دوستی که سن کمتری داشت با یکی از بزرگان شهر دعوا کرده بود و حرمت ریش سفید او را نگه نداشته بود. همسایه‌ها نزد دوست بزرگ‌تر رفتند و از او خواستند که دوست کوچک‌تر را نصیحت کند تا به بزرگان احترام بگذارد.

دوست بزرگ‌تر شروع به بی‌احترامی به همسایه‌ها کرد و طرف دوستش را گرفت. همسایه‌ها نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند: «خفته را خفته کی کند بیدار؟»

درواقع زمانی که فردی خودش در غفلت و نادانی به سر می‌برد، گزینه مناسبی برای نصیحت کردن دیگران نمی‌باشد.

📗 پاسخ: درخت هر چه بارش بیشتر می‌شود، سرش فروتر می‌آید.

اگر به درختان توجه کرده باشید، هر درختی که میوه بیشتری می‌دهد، شاخه‌هایش به زمین نزدیک‌تر می‌شود و سنگینی میوه‌ها درخت را بیشتر خم می‌کنند. این مثال خوبی برای انسان‌های متواضع است.

انسان‌ها هم هرچه علم و دانش و جهان‌بینی بیشتری داشته باشند، خاضعانه‌تر و با فروتنی بیشتر رفتار می‌کنند. علم و ادب را باید از چنین افرادی آموخت. این است که می‌گویند: «درخت هرچه بارش بیشتر می‌شود، سرش فروتر می‌آید.»

جواب درس‌های بعدی نگارش دهم دانلود PDF کتاب نگارش دهم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *