معنی و مفهوم بیت آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا، بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
در ادامه با معنی و مفهوم بیت آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا از استاد شهریار آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا چیست؟
۱- یعنی ای معشوقم که جانم به قربان تو باد، چرا انقدر دیر به دیدنم آمده ای؟ (حالا که اینهمه در فراقت سوخته ام).
۲- این مصرع معروف شهریار را زمانی استفاده می کنند که سال ها در انتظار یار و معشوق خود باشند ولی خبری از او نباشد تا اینکه پس از مدتی بسیار طولانی، معشوق یار خود را می بیند و از اینهمه نبودن او این چنین گلایه می کند. در این بیت گلایه از یار و خوشحالی از آمدن او در هم آمیخته شده است.
۳- این شعر معروف شهریار است وقتی پس سالها با معشوقه اش مواجه شد سرود. این درحالیکه بود که او در جوانی شکست عشقی خورده بود و سالیان سال داغ عشق او بر سینه اش مانده بود.
شعر کامل
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خوابآلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
اختصاصی-دانشچی
لطفا کل شعر رو معنی کنین