خانه » ضرب المثل ایرانی » معنی ضرب المثل ” یک دست، صدا ندارد ” + داستان

معنی ضرب المثل ” یک دست، صدا ندارد ” + داستان

ضرب المثل یک دست، صدا ندارد | داستان + معنی  ✋

معنی ضرب المثل ضرب المثل یک دست، صدا ندارد

داستان و معنی برای ضرب المثل ایرانی یک دست، صدا ندارد در این پست قرار داده شده است. با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل ضرب المثل یک دست، صدا ندارد

۱- دست، نمادی از قدرت و نیرو است و همه می دانیم که یک دست، توانایی اش محدود و برای انجام کارهای بزرگ ناتوان است.

۲- انسان به تنهایی نمی تواند کاری را بکند و نیاز به یک یار و دوست دارد تا در نهایت نیازمندی، کمک کار او باشد.

۳- موفقیت های بزرگ با کمک و همکاری همه به دست می آید.

۴- در معنای ظاهری یعنی با یک دست، نمی توان کسی را تشویق کرد و صدایی ایجاد کرد. در معنای کنایی نیز یعنی یک دست به تنهایی قدرت انجام تمام کارها را ندارد.

گسترش ضرب المثل "یک دست، صدا ندارد"

گسترش یک دست  صدا ندارد در قالب داستان

در ادامه با دو داستان برای این ضرب المثل آشنا می شوید.

داستان اول درباره این ضرب المثل

یک روز معلمی سر کلاس درس مسابقه ایی برگزار کرد. ظرفی آب،یک قطعه صابون و یک قوطی جوهر خودنویس آورد. مسابقه شروع شد. قرار بود بچه ها دست خود را که قبلا جوهری شده بود، بدون کمک کسی و بدون کمک دست دیگر با آب و صابون پاک کنند.

به این صورت راست دست ها، دست راست خود را جوهری کرده و دست چپ ها دست چپ خود را جوهری کرده و زمان گرفتند ببینند که چه کسی زودتر دست خود را تمیز می کند. نفر اول را مشخص کردند و نفر آخر را هم. بعد به نفر آخر اجازه داده شد که با دو دستش کار کند و دستان جوهریش را کاملا تمیز کند.

معلم به بچه ها گفت: دیدید ما همه مثل آن دست هستیم. اگر روزی همه ی عزم خود را جزم کنیم.که درون خود را پاک کرده و شستشو دهیم، باز هم جاهایی باقی می ماند که دستان ما به آن نخواهد رسید. اما اگر یک دوست خوب و صادق مثل آن یکی دستمان وجود داشته باشد، خیلی راحت تر و بهتر می توانیم خود را اصلاح کنیم.

داستان دوم درباره ضرب المثل یک دست، صدا ندارد

پیامبر اکرم  (ص) و یارانش از راهی می گذشتند هوا گرم بود. گرسنگی و تشنگی توان را از آن ها گرفته بود. سرانجام ظهر که شد برای استراحت و خوردن غذا زیر سایه ی درختی توقف کردند. می خواستند گوسفندی را سر ببرند و برای خوردن آماده کنند یکی از همراهان گفت: بریدن سر گوسفند با من. دیگری گفت: کَندن پوست گوسفند هم با من. سومی گفت: کباب کردن گوشت آن با من.

پیامبر اکرم (ص) هم فرمودند: جمع کردن هیزم برای روشن کردن آتش با من .در این هنگام یاران پیامبر گفتند: ای پیامبر خدا شما خیلی خسته اید و نباید خودتان را به زحمت بیندازید. بهتر است شما آماده کردن غذا در سایه ی درختان استراحت کنید و این کار را به عهده ما بگذارید. پیامبر (ص) فرمود: شما هم خسته اید درست نیست که همه کار کنند و من بیکار بمانم. شما به کارهای خود برسید و من هم با جمع کردن هیزم از صحرا، وظیفه‌ی خودم را انجام می دهم.

این جوری خدا هم راضی خواهد شد. یاران پیامبر می دانستند که اصرارشان بی فایده است. پیامبر همیشه می فرمود: از نظر خدا هیچ فرقی بین بندگان وجود ندارد؛ بنابراین هیچ بنده ای نباید خودش را از دیگران بهتر بداند. سپس به طرف بیایان رفت و مدتی بعد با مقدار زیادی هیزم نزد دوستانش برگشت.

بیشتر بخوانید: ضرب المثل با دست
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

2 دیدگاه

  1. سایتشان خوبه من که خوشم اومد و به جوابم رسیدم

  2. Hmm خوب بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *