ضرب المثل های جالب عربی با معادل فارسی
در زبان های مختلف ضرب المثل های زیادی وجود دارد ، تعدادی از ضرب المثل های جالب عربی با معنی فارسی گردآوری شده است از خواندن آنها لذت ببرید.
- لقد ذَلّ مَن بالت علیه الثعالبُ ( خوار شد آنکه بر سرش روبهان ادرار کنند )
- عند الرهان تعرف السوابق ( هنگام شرط بندی اسبهای برنده و سبقت گیرنده شناخته می شوند )
- الید الواحده لا تصفّق (یک دست صدا ندارد)
- وهب الأمیر ما لا یملک (از کیسه خلیفه میبخشد)
- وللناس فیما یعشقون مذاهب (سلیقهها یکنواخت نیست)
- هل یصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوی باز نیاید)
- من یمدح العروس إلّا أهلها (هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است)
- من کثر کلامه کثر ملامه (پرگو خطاگوست)
- من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوینده یابنده است)
- من طلب العلی سهر اللیالی (گنج خواهی در طلب رنجی ببر)
- من طلب شیئاً وجدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
- من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بیخار خداست یا کجاست)
- من حفر بئراً لأخیه وقع فیها (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)
- من جدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
- من صارع الحقّ صرعه (با آل علی هر که در افتاد بر افتاد)
- المعیدی تسمع به خیر من أن تراه (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
- المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
- لکلّ فرعون موسی (دست بالای دست بسیار است)
- لکلّ مقام مقال (هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد)
- ماحکّ جلدک مثل ظفرک (کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
- ماهکذا تورد یا سعد الإبل (راهش این نیست) (این ره که تو میروی به ترکستان است)
- الکلام یجرّ الکلام (حرف حرف میآورد)
- کلم اللسان أنکی من کلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
- کالمستجیر من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بیم مار در دهان اژدها رفتن)
- کلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)
- کلّ شاه تناط برجلیها (هر کس را در قبر خود میگذارند)
- لا تؤخر عمل الیوم إلی غدٍ (کار امروز را به فردا میفکن)
- لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (گناه دیگری را بر تو نخواهند نوشت)
- لکلّ جدید لذّه (نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار)
- لکلّ صارم نبوه (انسان جایزالخطا است)
- لا یلدغ المرء من جحر مرّتین (آدم یک بار پایش در چاله میرود)
- علی نفسها جنت براقش (خودم کردم که لعنت بر خودم باد)
- عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)
- غاب القطّ إلعب یا فار (حال میدان برایت خالی شده هر چه میخواهی بکن)
- فعل المرء یدلّ علی أصله (از کوزه همان برود تراود که در اوست)
- فوق کلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)
- کالشمس فی رابعه النهار (مثل روز روشن)
- کلام اللیل یمحوه النهار (کنایه بر کسی که به قول خود عمل نمیکند)
- قاب قوسین أو أدنی (کنایه از بسیار نزدیک بودن)
- الصبر مفتاح الفرج (گر صبر کنی زغوره حلوا سازی)
- الطیور علی أشکالها تقع (کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز)
- عاد بخفّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
- عصفور فی الید خیر من عشره علی الشجره (سرکه نقد به زحلوای نسیه)
- ربّ سکوت أبلغ من کلام (چه بسا سکوتی که از سخن گفتن شیواتر است)
- السکوت أخو الرّضا (سکوت علامت رضاست)
- سبق السیف العذل (دیگر کار از کار گذشت)
- زاد الطّین بلّه (خواست ابرویش را درست کند زد چشمش را کور کرد)
- رحم الله إمریء عمل عملاً صالحاً فأتقنه (کار نیکو کردن از پر کردن است)
- حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
- الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)
- الحقّ مرّ (حرف حق تلخ است)
- خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار که اندازه نکوست)
- خیر البرّ عاجله (در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
- خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم کسی است که به مردم نفعی برساند)
- خیر الکلام ما قلّ و دلّ (کم گوی و گزیده گوی چون درّ تا جهان زاندک شود پر)
- خالف تعرف (مخالفت کن و مشهور شو)
- أین الثری و أین الثریّا (این کجا و آن کجا) (تفاوت از زمین تا آسمان است)
- بات یشوی القراح (آه ندارد که با ناله سودا کند)
- بلغ السّکین العظم (کارد به استخوان رسید) (کاسه صبرش لبریز شد)
- بیضه الیوم خیر من دجاجه الغد (سرکه نقد به زحلوای نسیه است)
منبع: آسمونی