آشنایی با ضرب المثل با یک تیر دو نشون زدن 🏹
در این پست با داستان و معانی ضرب المثل ایرانی ” با یک تیر دو نشون زدن ” آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی ضرب المثل با یک تیر دو نشون زدن
۱- هر وقت کسی کاری کند که کارش دو فایده ی متفاوت داشته باشد می گویند با یک تیر دو نشان زده است.
۲- در مورد افرادی است که با کمترین امکانات بهترین کارها را انجام میدهند.
۳- یعنی کاری انجام داد که در یک لحظه چندسود نصیبش شده و همزمان مشکلاتی را از میان برد.
داستان ضرب المثل با یک تیر دو نشون زدن
یکی بود یکی نبود، سالها پیش که مثل امروز خبری از مداد و خودکار و خودنویس نبود مردم برخی کشورها از پَر پرندگان برای نوشتن استفاده میکردند و در کشورهایی که نی در کنار مردابهایشان سبز میشد از نی برای نوشتن استفاده میشد.
مردم نی را از جا درمیآوردند شاخهها و برگهایش را میکندند به قطعات کوچکتر تقریباً نزدیک به اندازهی مدادهای امروزی میبریدند و هر وقت میخواستند چیزی بنویسند نوک آن را با تیغ یا یک وسیلهی تیز میتراشیدند بعد قلم نی را در قوطی کوچکی از مرکب رنگی فرو میکردند و با آن مینوشتند. امروزه نیز برای خوشنویسی و زیبانویسی هنوز از قلم نی و دوات استفاده میشود و خطاطها با آنها تابلوهای زیبای خوشنویسی خلق میکنند.
چندین سال پیش در زمان «ابن جوزی» دانشمند و جغرافیدان بزرگ ایران وسیله معمول برای نوشتن قلم نی بود. ابن جوزی که نویسندهی بزرگی بود در سالهای عمرش از هزاران قلم نی استفاده کرده بود و برای نوشتن هر کتابش چند صد نی را تراشیده بود. ابن جوزی تراشههای قلم نی خود را در این سالها دور نریخت و در کیسهای جمع آوری کرد. خانواده و گاهی شاگردان ابن جوزی از او میپرسیدند: استاد چرا این ریزههای تراشه را جمع آوری میکنی این تراشهها به چه درد میخورد؟
ابن جوزی در برابر سؤال اطرافیان فقط لبخند میزد گاهی هم میگفت: میگویند آتش تراشهی نی خیلی گرم است و میتواند به خوبی آدم را گرم کند. اطرافیان ابن جوزی پاسخ او را یک شوخی فرض میکردند.
در طی سالها ابن جوزی چندین کتاب نوشت و کم کم کیسهی تراشهها چهار تا کیسه شد. تا اینکه ابن جوزی پیرمرد ناتوانی شد. دیگر نه قادر بود بخواند و نه میتوانست بنویسد. با اینکه در بستر افتاده بود و قادر نبود حرکت کند ولی به افرادی که برای ملاقاتش میآمدند میگفت: خدا را شکر، خدا را شکر در حد توانم چیزهایی که میدانستم نوشتم و شاگردان زیادی را تربیت کردم.
یک روز که گروهی از شاگردانش برای عیادت به دیدن ابن جوزی رفته بودند، خبردار شدند استاد فوت کرده و برای همیشه از نعمت شاگردی او محروم شدند. همینطور که شاگردان در حال گریه و زاری بودند، همسر استاد پیش آنها آمد و گفت: استادتان وصیتی کرده از شما میخواهم آخرین خواسته استادتان را برآورده کنید.
شاگردان وصیتنامهی استاد را باز کردند و دیدند استاد نوشته: من میدانم که در یک روز سرد میمیرم نمیخواهم عزیزانم به تکاپو بیفتند تا برای گرم کردن آب غسل من هیزم جمع کنند. من در این سالها چند کیسه تراشه نی جمعآوری کردهام که در زیرزمین خانهی من است. از شما میخواهم با آن تراشهها آتشی مهیا کنید آب را گرم کنید و مرا غسل دهید. این تراشهها را در این سالها برای نوشتن کتابهایم تراشیدم و جمعآوری کردم.
همسر ابن جوزی مسیر زیرزمین را به شاگردان ایشان نشان داد و در آنجا چندین کیسه پر از تراشههای قلم نی بود. یکی از شاگردان گفت: این تراشهها حاصل چندین سال زحمت و تلاش استاد و فعالیت او است. او درواقع با یک تیر دو هدف را نشانه گرفته. هم قلمهایش را تراشیده و کتابش را نوشته هم با این کار نشان داده که چقدر برای نوشتن این کتابها زحمت کشیده.
پیشنهادی: ضرب المثلهای ایرانی بیشتری بخوانید بیشتر بخوان: ضرب المثل با تیر