انشا دانش آموزی درباره شهر شکلاتی 🍬
انشا با موضوع شهر شکلاتی به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
انشا با موضوع شهر شکلاتی
شهر شکلاتی، یکی از بزرگترین شهرهای جهان شده بود. همه از کشورهای مختلف دنیا میآمدند تا بتوانند از آن بازدید کنند. خیابانها، خانهها، فرودگاه، ماشینها و حتی آدمها و حیوانات این شهر شکلاتی بودند. اما هیچکس اجازه نداشت آنها را بخورد. کسی که سعی میکرد از شهر شکلاتی یک تکه بردارد، خودش نیز شکلاتی میشد. این گونه بود که آدمهای این شهر به وجود آمدند. حال میخواهم داستان به وجود آمدن شهر شکلاتی را برای شما تعریف کنم.
یک کودک بود که عاشق شکلات بود. او آرزو میکرد که یک روز شهر شکلاتی خودش را داشته باشد تا هر چقدر میخواهد شکلات و کاکائو بخورد. یک روز که او مشغول بازی در خانه بود، متوجه افتادن چیزی روی درخت وسط حیاط شد. خودش را به درخت رساند تا ببیند که چه اتفاقی افتاده است.
متوجه یک شاخه شد. با خود گفت: فکر کردم شیء ارزشمندی این جا افتاده است، این که یک چوب بیارزش است! همین که میخواست آن را از وسط به دونیم کند، با سوزش یک جرقه، شاخه را رها کرد. چند قدم به عقب رفت زیرا از این اتفاق ترسیده بود.
کودک که محو تماشای آن شاخه شده بود، ناگهان صدای فریاد موجودی که از آسمان به زمین سقوط میکرد را شنید. سرش را که بالا آورد، یک موش روی صورت او افتاد. جیغ بلندی کشید و به سمت خانه دوید که موش به او گفت: صبر کن، من بی آزارم. این جا هستم تا بزرگترین آرزوی تو را برآورده کنم. احساس خوشحالی و ترس در کودک دیده میشد. او بر ترس خود غلبه کرد و به طرف موش رفت.
برای بازگشت به سرزمین خود باید یک آرزوی کودک را برآورده میکرد. تنها آرزوی کودک، داشتن یک شهر شکلاتی بود که هیچ کس جز او نتواند از خوراکیهای آن بخورد. موش نیز این آرزو را با جادوی خود، واقعی کرد. از آن روز کودک به هیچکس حتی بهترین دوستان خود اجازه ورود به شهر شکلاتی را نمیداد.
اگر هم کسی بیاجازه به آن وارد میشد، جادوی شهر او را به یک انسان شکلاتی تبدیل میکرد. روزها گذشتند تا کودک، بزرگ شد و تصمیم گرفت که به انسانهای دیگر اجازه دهد از شهر آن دیدن کنند. مردم از نقاط مختلف جهان میآمدند و وارد شهر شکلاتی میشدند. برخی از آنها سالم به خانه بازمیگشتند و برخی نیز تا ابد از جنس شکلات میشدند و آنجا میماندند.
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
انشا درباره شهربازی 🎡