معنی گنج حکمت به جوانمردی کوش در فارسی پایه دوازدهم
با معنا و مفهوم گنج حکمت به جوانمردی کوش از کتاب فارسی دوازدهم صفحه ۱۰۸ آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی گنج حکمت به جوانمردی کوش
در مورد یکی از ملوک غیرعرب حکایت شده که به مال مردم دستدرازی میکرد و شروع به آزار و اذیّت مردم کرده بود تا جایی که مردم از فریبی که در کارهایش بود، به مکانهای دیگر مهاجرت کردند و به خاطر اندوهی که از ستمش کشیده بودند، ترجیح دادند از وطن دور باشند. وقتی که تعداد مردم کم شد، درآمد دولت کاهش یافت و خزانه خالی شد و دشمنان فشار آوردند.
بیت اول: هر کس که انتظار دارد در روزهای سختی، یاریرسان داشته باشد، به او بگو که در روزهای آسایش و راحتی، باید روش کریمان و جوانمردان را در پیش گیری
بیت دوم: بنده فرمانبردار تو هم اگر مورد لطف قرار نگیرد، رهایت میکند. محبت و لطف را در پیش گیر که بیگانه و غریب را فرمانبردار تو میکند.
خلاصه، در مجلسی که او ترتیب داده بود، حکایت نابودی پادشاهی ضحّاک و روزگار فریدون را از کتاب شاهنامه خواندند؛ وزیر از پادشاه پرسید: «آیا میدانی فریدون که ثروت و کشور و خدمتکار نداشت، چگونه فرمانروایی و پادشاهی را به دست آورد؟» پادشاه گفت: «همانطور که شنیدی مردمی برای حمایت از او گِردش جمع شدند و نیرویش زیاد شد و پادشاهی را به دست آورد.»
وزیر گفت: «ای پادشاه اگر جمع شدن مردم موجب پادشاهی میشود، تو چرا مردم را از اطراف خودت پراکنده میکنی؟ مگر نمیخواهی فرمانروایی کنی؟» پادشاه گفت: «چه چیزی موجب جمع شدن سپاه و مردم میشود؟» وزیر گفت: «پادشاه باید بخشش داشته باشد تا مردم گِرد او جمع شوند و باید مهربان باشد تا مردم در سایه حکومتش در امان باشند، و تو این دو ویژگی را نداری.»
بیت اول: ستمکار نمیتواند پادشاهی کند، زیرا که گرگ توانایی چوپانی گله را ندارد.
بیت دوم: پادشاهی که ظلم و ستم میکند، در حقیقت پایههای حکومت خویش را خراب میکند.
قلمرو زبانی
ملوک: پادشاهان ـ عجم: غیرعرب ـ تطاول: گردنکشی و دستدرازی کردن، تعدی و گستاخی کردن ـ رعیّت: عامه مردم ـ جور: ستم کردن ـ مکاید: حیلهها، خدعهها ـ فعل: کار، رفتار ـ مکاید فعلش: فریبی که در کارها و رفتار او بود ـ به جهان برفتند: به مکانهای دیگر جهان مهاجرت کردند ـ کُربَت: حزن، غم، اندوه ـ غربت: دور شدن از شهر خود ـ ارتفاع ولایت: درآمدهای کشور ـ نقصان: کاهش، کمی و کاستی
فریادرس: کسی که به یاری دیگری میشتابد، دادرس ـ جوانمردی: سخاوت، بخشندگی ـ حلقهبهگوش: مطیع، فرمانبردار ـ بیگانه: ناآشنا، اجنبی
باری: به هر جهت، به هر حال، خلاصه ـ زوال: نابودی، از بین رفتن ـ هیچ توان دانستن: آیا میتوان دانست؟ ـ حشم: خدمتکار ـ بر او مملکت مقرّر شد: به پادشاهی رسید ـ تعصّب: به چیزی دلبسته و مقیّد بودن و سخت از آن دفاع کردن ـ تقویت کردند: نیرومند کردند ـ پریشان: پراکنده ـ سرِ پادشاهی: قصد سلطنت ـ کَرَم: بخشش، سخاوت ـ رحمت: مهربانی، دلسوزی، عفو ـ طرح ظلم افکند: ظلم و ستم را پیریزی کند
قلمرو ادبی
جهان ← مجاز از کشور دیگر
ارتفاع، نقصان ← تضاد
روز مصیبت، ایّام سلامت ← تضاد
حلقهبهگوش ← مجاز از مطیع و فرمانبردار بودن
سر ← مجاز از قصد، اندیشه
طرح ظلم افکندن ← کنایه از بنیان ظلم نهادن، پایهگذاری کردن ظلم
دیوار مُلک ← اضافه تشبیهیه
پیام حکایت
حمایت مردم یکی از اساسیترین پایههای دوام یک حکومت است، حکومتی که به مردم و خواستههای آنان توجهی نداشته باشد و به درد ایشان رسیدگی نکند، پایههای خود را سست میکند و روزبهروز به سمت سقوط و نابودی پیش میرود.
اختصاصی