آشنایی با معنی و مفهوم حکایت ان شاءالله 📿 فارسی هشتم
در ادامه با معنی و مفهوم حکایت ان شاء الله از جناب سمعانی از کتاب فارسی هشتم آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی حکایت ان شاءالله
آوردهاند که، مردی در راهی میرفت و درمی چند در آستین داشت و در عقیدتش خلل بود. یکی او را گفت: «کجا میروی؟» گفت: «درمی دارم؛ به خز فروشان میشوم تا خزی خرم.» گفت: «بگو انشاءالله!» گفت: «به انشاءالله چه حاجت است؟ که زر بر آستین است و خز در بازار!»
معنی: نقل کرده اند که مردی در راهی می رفت و چند درهم پول در آستینش داشت. از طرفی، این مرد از لحاظ ایمان، عقاید سست و متزلزلی داشت. (اشتباهاتی در عقایدش داشت). کسی او را دید و گفت: به کجا می روی؟
مرد گفت: مقداری پول دارم. به بازار پوستین فروشان می رفتم تا خز (پوستین) بخرم. مرد عابر گفت: بگو ان شاءالله (یعنی اگر خدا بخواهد)
مرد سست ایمان گفت: چه احتیاجی به گفتن جمله ان شاءالله است؟! پول که دارم! خز هم در بازار است. ( می روم و می خرم. مشکلی نیست!)
او بگذشت. در راه طراری به وی بازخورد و آن زر به حیلت ببرد. چون آن مرد واقف شد که زر ببردند، خجلوار بازگشت و به اتفاق، هم آن مرد به او باز خورد و گفت: «هان! خز خریدی؟» گفت: «زر ببردند انشاءالله.» گفت: «اشتباه کردی؛ انشاءالله در آن موضع باید گفت تا فایده دهد!»
معنی: مرد عابر راهش را گرفت و رفت. در مسیر، دزدی به مرد سست ایمان برخورد کرد و زر و پولش را با حیله و نیرنگ دزدید و برد! چون مرد متوجه شد که زرهایش را دزدیدند، شرمگین و خجالت زده برگشت ( و دیگر نتواست به بازار برود و خز بخرد!)
بصورت اتفاقی، در مسیرش همان مرد را دید. مرد از او پرسید: خز را خریدی؟ مرد گفت: ان شاءالله زر را دزدیدند! مرد عابر گفت: اشتباه کردی! این ان شاءالله را باید همان جای خودش می گفتی تا سود کنی ( نه الان که پول هایت را دزدیده اند!)
معنی واژه ها
طرار: دزد
خز فروشان: بازار پوستین فروشان
خز: خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته میشود که اغلب فرآوری و رفو میشود تا به عنوان پوستین در لباسها به کار رود.
می شوم: می روم
حیلت: نیرنگ
واقف: آگاه
موضع: محل و جایگاه
درم: درهم (پول نقره)
پیشنهادی: حکایتهای خواندنیاختصاصی-دانشچی