خانه » ضرب المثل ایرانی » معنی ضرب المثل ” فیلش یاد هندوستان کرده ” + انشا

معنی ضرب المثل ” فیلش یاد هندوستان کرده ” + انشا

آشنایی معانی و مفهوم با ضرب المثل فیلش یاد هندوستان کرده 🐘

ضرب المثل فیلش یاد هندوستان کرده

در این پست انشا و معانی ضرب المثل ایرانیفیلش یاد هندوستان کرده ” قرار داده شده است از خواندنشان لذت ببرید. با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل فیلش یاد هندوستان کرده

۱- یعنی به یاد گذشته و کسی یا چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن پیدا کردن.

۲- یاد خبری دور افتاده است.

۳- یعنی در پی چیزی است که مدت ها از آن بی خبر یا غافل بوده و حالا دوست دارد دوباره آن را تجربه کند.

معنی ضرب المثل فیلش یاد هندوستان کرده

انشا ضرب المثل فیلش یاد هندوستان کرده

می دانی ” فیلش یادهندوستان کرده ” یعنی چه ؟ یعنی این که در یک روز اردیبهشتی دلت بخواهد به روزگار نوجوانی  و جوانیت برگردی و آن روزگار رفته را با همه ی خوبی ها و بدی ها و سختی ها و راحتی هایش مرورکنی و به یاد آن روزگار بی خیالی پای پیاده از وسط کشتزارهای گندم و یونجه زارها در یک عصرگاه بهاری قدم زنان به سوی افق پیش بروی و دنیای خفته در بستر روزگار را به تماشا بنشینی.

فیلش یاد هندوستان کرده یعنی که دلت بخواهد یک موسیقی دلخواه را توی ماشینت و در میان کشتزارهای پهناور گوش کنی درحالی که به هرچه سختی و ناکامی و ناملایمی و ناهمواری در جهان هست دهن کجی کنی و به هرچیز که می بینی بخندی. بخندی به این که بهار شتابان در گذر است. به این که تا چشم برهم زدی نوروز آمد و نزدیک به دوماه از بهار هم گذشت و تو هنوز دهانت از تعجب بازمانده که چندین سال از عمرت گذشته و تو هیچ چیز از دنیا نفهمیده ای.

فیلش یاد هندوستان کرده ” یعنی خیلی چیزها. یعنی این که دلت بخواهد دلت را به زیبایی ها پیوند بدهی. با آب و باد و خاک و ابر و آسمان ِ آبی همراه شوی و هم پای با وزش باد درموج خیز سنبله های یک مزرعه ی گندم درحالی که دست برسر خوشه های آن می کشی غرق شوی و به همه چیز بخندی. به این که قسط وامت عقب افتاده و تو از فرط نادانی و ناچاری درفکر جور کردن وامی دیگر هستی. به این که خانه ی کوچکت دیگر پاسخگوی نیازهای تو نیست. بخندی به این که گرانی های دوبله و سوبله، دیگر کمرت راشکسته و راه چاره را برتو بسته.

فیلت یاد هندوستان کرده یعنی این که دلت بخواهد آن قدرسطح نیازها و انتظاراتت را پایین بیاوری که به هیچ چیز دلبسته نشوی و دلت هیچ چیز نخواهد. تنها دوست داشته باشی در طبیعت پرسه بزنی و در اعماق ِ سکوت ِ دمدمه‌های غروب ِ یک روز بهاری در خاموشی جهان فرو بروی و غواصی کنی و اندکی برای خودت باشی. فارغ از همه جا . فارغ از قیل و قال بودن و نبودن ها و داشتن و نداشتن ها . فارغ از این که آمدن و ماندن و رفتنت درکاروانسرای دنیا همانند سه نفس یا سه مکث کوتاه تو را درخود احاطه می کند وسپس می بلعد وهضم می کند و به حال خود رهایت می سازد.

امروز که فیلــَـم هوای هندوستان کرده بود درمیانه ی راه و در کنار یک مزرعه، همان جایی که تک درخت توتی سر بر دوش آسمان نهاده و ترانه ی مستی را درگوش ِ او به نجوا می خواند، آن حیوان زبان بسته را به حال خود رها کردم تا دمی در میان علفزارها برای خود، خوش بچرد و آب و علفی بخورد و من هم صحنه های دنیا را در این گلستان بهاری به تماشا بنشینم.

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

3 دیدگاه

  1. خداییش دستش فوق العاده بود یکم متنش نیاز به ویرایش داشت یرای فهم بهتر ولی فوق العاده بود من تا حالا هیچ وقت تو هیچ سایتی نظر ندادم

  2. بسیار عالی سپاس

  3. واااااقعا ازتون ممنونم
    اول انشاتون رو خوندم بعد انگیزه گرفتم یه انشای خیلی قشنگ نوشتم.
    بازم ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *