معرفی چند مانگا
از میان همه آثار درخشان دنیای انیمه، کمتر اثری به اندازهی شهر اشباح ساختهی هایائو میازاکی توانسته است با چنان ظرافت و عمقی، تماشاگر را به جهانی رؤیایی، مرموز و در عین حال آشنا ببرد؛ جهانی که در آن مرز میان واقعیت و خیال، معنویت و مادیت، کودکانه و عمیق، به زیبایی محو میشود. هرچند این اثر از دل هیچ مانگایی بیرون نیامده، اما حالوهوای منحصر بهفرد آن در برخی مانگاها نیز به گونهای دیگر تنیده شده است. در این مقاله به معرفی چند مانگا میپردازیم که با فضای خیالانگیز، روحمدار و گاه اندوهناک خود، ما را به همان حس جادویی شهر اشباح نزدیک میکنند.
Mushishi (موشیشی)
نوشتهی یوکی اوروشیبارا، موشیشی روایتگر سفری آرام و مینیمالیستی در دنیایی است که در آن موجوداتی نادیدنی و رازآمیز به نام موشی، در مرز میان طبیعت و ماوراءالطبیعه زندگی میکنند. قهرمان این مانگا، مردی به نام گینکو، با حالتی متفکر و بیادعا، به گوشهوکنار ژاپن سفر میکند و با ماجراهای گوناگونی مواجه میشود که در آنها موشی با زندگی انسانها تداخل پیدا کردهاند؛ گاه منجر به درد و رنج، گاه الهامبخش یا درمانگر.
روایتهای این مجموعه حالتی آرام، شاعرانه و اپیزودیک دارند؛ بدون نیاز به اوج و فرودهای هیجانی، فقط در سکوت، نور مهآلود جنگلها، صدای باد و نجواهای پنهان جهان. همانند انیمه شهر اشباح، «موشیشی» نیز بر ارتباط میان انسان و نیروهای نادیدهی طبیعت تأکید دارد. تماشای رابطهی گینکو با این موجودات، به یاد سفر چیهیرو در جهانی ناشناخته میافتد که در آن یاد میگیرد به جای تسلط، باید درک کند، ببیند و بپذیرد.
Nausicaä of the Valley of the Wind (نائوشیکا از دره باد)
این مانگا، یکی از شاهکارهای فراموشنشدهی خود میازاکی است؛ اثری فلسفی، زیستمحور و غنیتر از نسخه سینماییاش. در دنیایی پساآخرالزمانی، انسانها با طبیعتی آلوده، پر از قارچهای سمی و حشرات عظیمالجثه درگیرند. نائوشیکا، شاهزادهی صلحطلبی از درهی باد، با مهربانی، خرد و درکی عمیق از زندگی، تلاش میکند تا در میان ویرانهها، راهی برای همزیستی دوباره بیابد.
آنچه این مانگا را به فضای شهر اشباح نزدیک میکند، نه فقط حضور موجودات عجیب یا جهانی دیگر، بلکه نگاهی است انسانی و در عین حال اسطورهای به رشد یک شخصیت زن جوان در مواجهه با جهانی بیرحم و در عین حال مقدس. نائوسیکا، همانند چیهیرو، با نوعی پاکی درونی و قدرت اخلاقی، راه خود را از میان پیچیدگیهای بزرگسالانه پیدا میکند. طبیعت در این مانگا نه فقط بستر ماجراها، که موجودی زنده، احساسمند و قابل احترام است. ضمنا نقد انیمه نائوشیکا از دره باد را که یکی از معروفترین آثار استودیو جیبلی است، میتوانید در وبسایت قضیه بخوانید.
Spirits of the Sea
اثر دیسکه ایگاراشی، Spirits of the Sea، تجربهای بصری و ذهنی است که بین زمین و دریا، میان نوجوانی و افسانه، میان علم و معنویت سرگردان است. داستان دربارهی دختری نوجوان به نام رُکا است که طی تعطیلات تابستانی، با دو پسر مرموز آشنا میشود؛ پسرانی که پیوندی نامرئی با اقیانوس و موجودات ماورایی آن دارند. کمکم، پای او به جهانی از نجواهای کهن، اسرار کیهانی، و نگاههایی از ورای بشریت باز میشود.
طراحیهای مانگا شبیه تابلوهای انتزاعیست؛ امواج، ماهیها، ستارهها و اجساد اقیانوسی با بیانی سورئالیستی به تصویر کشیده شدهاند. احساس گم شدن در جهانی عظیمتر، تجربهی شخصی رشد و آشفتگی در برابر ناشناختهها، و حرکت میان واقعیت و رؤیا، همان احساساتیاند که در سفر چیهیرو نیز تجربه میکنیم. این مانگا بیوقفه با سکوت، با تصویر و با ریتم، به مخاطبش میگوید: جهان بسیار عمیقتر از آن است که ما میبینیم.
The Girl from the Other Side
«دختر آنسوی مرز»، داستانی تاریک، لطیف و بهغایت استعاری است که در جهانی تقسیمشده روایت میشود. انسانها در یکسو، و موجودات نفرینشدهای به ظاهر هیولاوار در سوی دیگر. در دل این سرزمین سرد، دختربچهای معصوم به نام شیوا با موجودی مرموز و بلندبالا زندگی میکند که او را «معلم» صدا میزند؛ هیولایی که ظاهراً نمیتواند او را لمس کند، اما پدریترین رفتار ممکن را دارد.
این مانگا ترکیبی از قصهی کودکانه، اسطوره، ترس و عشق است. روایت تصویریاش به شدت مینیمالیستی است: خطوط نازک، فضاهای خالی، سیاهی و سکوت. و درست در همین سکوت، داستانی لطیف از اعتماد، جدایی، و پیوند در دنیایی سرد بیان میشود. رابطهی معلم و شیوا، از نظر روحی، شباهت زیادی با رابطهی چیهیرو و هاکو دارد: پیوندی که نه از کلام، بلکه از وفاداری، محافظت و درک متقابل ساخته شده.
سخن آخر
شهر اشباح انیمهای است که نه تنها داستانی را روایت میکند، بلکه احساسی را در دل مخاطب مینشاند؛ احساسی از بیگانگی، زیبایی، ترس و در عین حال آرامش. این حس، گرچه در هیچ مانگایی عیناً تکرار نمیشود، اما در آثار هنرمندانی چون یوکی اوروشیبارا، دیسکه ایگاراشی، و حتی خود میازاکی، به شیوههایی متفاوت ادامه یافته است. مانگاهایی که معرفی شد، هر یک با زبان خود، ما را دعوت میکنند به دیدن چیزهایی که معمولاً نمیبینیم: طبیعت زنده، موجودات خاموش، مرز میان انسان و غیر، و سفری که بیش از آنکه به بیرون باشد، به درون است. برای آنان که با شهر اشباح سفر کردند، این مانگاها شاید ادامهی همان رؤیاست.