خانه » ادبیات » معنی شعر آرشی دیگر (محمد دهریزی)

معنی شعر آرشی دیگر (محمد دهریزی)

معنی و مفهوم شعر آرشی دیگر فارسی پایه نهم از محمد دهریزی

معنی شعر آرشی دیگر از محمد دهریزی
در این پست، معنی و مفهوم شعر آرشی دیگر از محمد دهریزی ( کتاب ادبیات فارسی نهم ) را برای شما دوستان عزیز آماده کرده ایم. با دانشچی همراه باشید.

معنی شعر آرشی دیگر

جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کیسه های خالی و خونی
خطّ مرزی را جدا می‌کرد
دشمن بد عهد بی انصاف
با هجوم بی امان خود
مرزها را جابجا می‌کرد

معنی: جنگ ناعادلانه و نابرابر بود. (اشاره به جنگ بین ایران و عراق در ۸ سال دفاع مقدس)؛ جنگی که فراتر از باورهای ما بود. کیسه های خالی و خونی مانند مرزی شده بودند که میان ما و دشمن را جدا کرده بودند.

دشمن عهدشکن و بی انصاف، با حمله یکباره و وحشیانه خود، تمام این مرزها را جا به جا کرد و به حریم کشور ما تجاوز کرد.

 

از میان آتش و باروت
می‌وزید از هر طرف، هر جا
تیرهای وحشی و سرکش
موشک و خمپاره و ترکش

معنی: از هر طرف آتش تیر و باروت های دشمن، باران بلایی بود که بر سر مردم ایران می بارید. موشک و خمپاره هایی که وحشیانه به هر طرف پرت می شدند و همه جارا به خاک و خون می کشیدند.

 

آن طرف، نصف جهان با تانک‌های آتشین در راه
این طرف، ایرانیان تنها
این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود

معنی: لشکر دشمن در آن طرف، تمام سلاحش تانک و موشک و خمپاره بود اما در این طرف میدان، تنها و بزرگترین سلاح رزمندگان ایرانی، ایمان به خدا بود.

 

خانه های خاک و خون خورده
مهد شیران و دلیران بود
شهر خونین، شهر خرّمشهر
در غروب آفتاب خویش
چشم در چشم افق می‌دوخت
در دهان تانک‌ها می‌سوخت

معنی: خانه هایی که به خاک و خون کشیده شدنده بودند، جایگاه شیرمردان با غیرت ایرانی بود. خرمشهر، شهر خونین ایران، همچون سرخی غروب آفتاب، در آتش تیر و تانک ها می سوخت و شعله ور میشد.

 

شهر، از آن سوی سنگرها
شیر مردان را صدا می‌زد:
«آی، ای مردان نام آور
ای همیشه نامتان پیروز
بی گمان امروز
فصلی از تکرار تاریخ است
گر بماند دشمن، از هر سو
خانه هامان تنگ خواهد شد
ناممان در دفتر تاریخ
کوچک و کم رنگ خواهد شد.»

معنی: گویی شهر، رزمندگان دلیر و شجاع را صدا می کرد: که ای مردان مشهور به شجاعت و مردانگی، ای کسانی که همیشه نامتان بلندآوازه است. بی شک امروز هم فصل دیگری از این تاریخ رقم می خورد و تاریخ تکرار می شود.

اگر دشمن از هر طرف به خانه هایمان حمله کند و ما تسلیم او شویم، نام ما دیگر بلندآوازه نخواهد شد و بجای آن، ناممان خوار و خفت بار خواهد شد. و جایگاهی در تاریخ نخواهیم داشت جز ذلت و خواری.

 

خون میان سنگر آزادگان جوشید
مثل یک موج خروشان شد
کودکی از دامن این موج بیرون جست
از کمند آرزوها رست
چشم او در چشم دشمن بود
دست او در دست نارنجک

معنی: خون غیرت رزمندگان در جبهه ها جوشید و با اتحاد همدیگر همچون موج خروشانی شدند که می خواستند به دشمن نامرد هجوم برند. از میان آنها کودکی بلند شد. کودکی که از دام تمام آرزوهای مادی اش دست کشید. به دشمن خیره شده بود درحالیکه در دستش نارنجک بود که به دشمن حمله کند.

 

جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کودک تنها، به روی خاکریز آمد
صد هزاران چشم، قاب عکس کودک ما شد
خطّ دشمن، گیج و سرگردان
چشم‌ها از این و آن پرسان : «کیست این کودک؟
او چه می‌خواهد از این میدان!؟
صحنه‌ی جانبازی است این جا!؟
یا زمین بازی است این جا»!؟

معنی: جنگ ناعادلانه و ناباورانه بود. کودک به تنهایی روی خاکریز آمد. صدها هزار نفر او را می دیدند و زیر نظر داشتند. دشمنان هول شده و با سرگردانی پرسیدند: این کودک کیست؟! او از این میدان جنگ چه می خواهد؟ اینجا جای جان دادن است یا زمین بازی؟ (اینجا را با زمین بازی اشتباه گرفته است/ سنش به این حرف ها نمی خورد و …)

 

دشمنان کور دل، امّا
در دلش خورشید ایمان را نمی‌دیدند
تیغ آتش خیز «دستان» را نمی‌دیدند
در نگاهش خشم و آتش را نمی‌دیدند
بر کمانش تیر «آرش» را نمی‌دیدند
در رگش، خون «سیاوش» را نمی‌دیدند

معنی: دشمنان بی بصیرت که دل هایشان را قساوت فرا گرفته بود، نمی توانستند نور ایمان را در وجود کودک ببینند. نمی توانستند خشم آرش قهرمان را در چشمان او بفهمند که پر از کینه از دشمن است. نارنجک در دستش را که مانند کمان آرش کمانگیر بود را نمی دیدند. و نمی فهمیدند که در رگ های او، خون قهرمانان ایرانی همچون سیاوش جاری است.

 

کودک ما بغض خود را خورد
چشم در چشمان دشمن کرد
با صدایی صاف و روشن گفت: «آی ای دشمن!
من حسین کوچک ایران زمین هستم
تانک‌های شومتان را در کمین هستم
مثل کوهی آهنین هستم»

معنی: کودک بغض خودش را فرو برد و در چشمان دشمن خیره شد. و با صدایی شفاف و واضح گفت: ای دشمن! من حسین کوچک فرزند ایرانم. در کمین نشسته به انتظار تانک های شوم و نحس شما، مانند کوه آهنی، سخت و استوارم.

 

ناگهان تکبیر، پروا کرد
در میان آتش و باروت غوغا کرد
کودکی از جنس نارنجک
در دهان تانک‌ها افتاد…

معنی: ناگهان صدای الله اکبرش همه جا پیچید. در بین آتش تیر و تفنگ ها، فریادی زد. کودکی شجاع و نترس که همچون نارنج بود، خود و نارنجکش را در دل تانک دشمن انداخت.

 

لحظه ای دیگر
از تمام تانک‌ها، تنها
تلّی از خاکستر خاموش
ماند روی دست‌های دشت
آسمان از شوق، دف می‌زد
شطّ خرّمشهر، کف می‌زد

معنی: لحظاتی بعد، تمام تانک ها منفجر شدند و تنها کوهی از خاکستر از آنها بر دشت ماند. (تانک های دشمن نابود شد) و آسمان گویی از شادی این واقعه موسیقی می نواخت. رود خرمشهر شاد بود.

 

شهر یکباره به خویش آمد
چشم اشک آلوده را واکرد
بر فراز گنبدی زیبا
در سه رنگ جاودان ما
قصه‌ی تکرار آرش را،
باز هم خواند و تماشا کرد.

معنی: شهر یک دفعه به خودش آمد و چشمان گریانش را باز کرد. در بالای گنید زیبا، در پرچم سه رنگ ایران، دوباره حماسه آرش قهرمان را تکرار کرد.

بیشتر بخوانید: در مورد آرش کمانگیر

اختصاصی-دانشچی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *