آشنایی با زندگینامه گلشن آزادی
زندگی نامه گلشن آزادی
علیاکبر آزادی متخلص به گلشن، همچنین مشهور به گلشنِ آزادی (۲۱ اوت ۱۹۰۱–۲۰ ژوئیه ۱۹۷۴) روزنامهنگار، شاعر و نویسندهٔ ایرانی، از پیشگامان مطبوعات در استان خراسان بود. علیاکبر بن محمد در سال ۶ جمادیالاولی ۱۳۱۹ق/ ۳۰ مرداد ۱۲۸۰ش/ ۲۱ اوت ۱۹۰۱م در تربت حیدریه زاده شد.
پدرش بازرگان و یزدیالاصل بود که در هفت سالگی علیاکبر درگذشت. تحصیلات ابتدایی و بخشی از فنون شعر را در زادگاه خود از احمد سهیلی و احمد بهمنیار فراگرفت. در هجده سالگی به مشهد کوچید و به روزنامهنگاری پرداخت. سپس روزنامهٔ آزادی را پایهگذاری نمود و به مدت پنجاه سال آن را بیوقفه منتشر کرد. او از چهاردهسالگی به سرودن شعر پرداخت، دیوان اشعارش که به پنج هزار بیت میرسد در سال ۱۳۳۲ش/۱۹۵۳م چاپ نمود. به تألیف و تصحیح نیز پرداخت.
وى ابتدا به تحصیل فارسى و عربى پرداخت اما به علت فوت پدر نتوانست به تحصیل ادامه دهد در نتیجه به تجارت روى آورد. پس از مدتى به علت علاقه فراوان به شعر و ادبیات و به منظور فراگرفتن رموز شعر و ادب به خدمت میرزا محمدحسین سهیلى و احمد بهمنیار رسید و از محضر آنها سود جست و دیوان شعرى در پنج هزار بیت تنظیم كرد.
در ۱۲۹۸ ش به مشهد رفت و در آنجا ابتدا مدیریت داخلى روزنامهى «مهر منیر» و مدیریت روزنامهى «شرق ایران» را بر عهده گرفت و در ۱۳۰۱ ش روزنامهى «فكر آزاد» را – كه صاحب امتیازش احمد بهمنیار كرمانى بود – بنیان نهاد. در ۱۳۰۴ ش امتیاز روزنامه «آزادى» را گرفت و سالهاى متمادى بدون وقفه به انتشار آن پرداخت.
على اكبر گلشن پس از انتشار این روزنامه به گلشن آزادى معروف شد. وى در امور خیریه و ملى و فرهنگى مانند خدمت در هیئت مدیره ى شیر و خورشید سرخ مشهد، عضویت شوراى عالى فرهنگ خراسان و عضویت انجمن آثار ملى سابقه خدمت داشته است.
گلشن با محمود فرخ خراسانی دوست نزدیک بود و آخرین روز زندگیاش را در منزل وی گذراند؛در ۲۹ تیر ۱۳۵۳/ ۲۰ ژوئیه ۱۹۷۴ در مشهد درگذشت و در باغ خواجه ربیع دفن شد.
آثار گلشن آزادی
• دیوان اشعار: چاپ ۱۳۳۲ش/۱۹۵۳م.
• داستانها و دستانها
• شاهان وارونتخت: مثنوی.
• گلشن ادب: تذکره، شرح حال و منتخب اشعار شعرای خراسان در دوازد قرن.
نمونه اشعار گلشن آزادی
هر روز ز ین خراب غم آباد میروند
جمعی که هفته دگر از یاد میروند
این زندگی حلال کسانی که در جهان
آزاد زیست کرده و آزاد میروند
چون غنچه چند تنگدل از غم نشسته اند
آنانکه همچو گل همه برباد میروند
با غم ندارد ارزشی این عمر و ای خوشا
آنانکه شاد زیسته و شاد میروند؟
از فر عشق باد صبا و نسیم صبح
با دسته گل بتربت فرهاد میروند
بیدادگر مباش بیاران که بندگان
چون گلشن از در تو ز بیداد میرود
◊◊◊◊◊◊◊◊♦♦♦◊◊◊◊◊◊◊◊◊
زبس که چشم تو مردم فریب و مُحتال است ؛
هزار چشم ، چو چشم مَنَش به دنبال است !
به غــــیر وصـــل تو اَم نیست آرزوئی لیک ـــ
مرا همیشه فلک بر خلاف آمــال است !
کجــــا به دامن وصـــل تو دسترس دارد ؟
کسی که چو منِ بیچاره تیره اقبال است !
ز عزم خویش به جـــان تو منصرف نشوم ؛
اگر چه در ره عشقت هزار اشکال است !
قدم گــذار به بازار حُسن خویش و ببین :
برای قیمت یک بوسه ات چه جنجال است !
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی ؛
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است !
نگــــر به دفتر کـــــردار مردمان بزرگ ـــ
که عِـــزّ و جــــاه ، نصیب رجـال فعّال است !
گذشت دورۀ سلطان حسین و دلشادم ؛
که روزگار به عکس مرام جهــــال است !
به درد گلشن بیدل کجا رسی زیرا ـــ
زبان ناطقه در شـــــرح هجر تو لال است !
◊◊◊◊◊◊◊◊♦♦♦◊◊◊◊◊◊◊◊◊
فشاند آخر فلک دامان بگلشن
پریشان شد سروسامان بگلشن
سخن بیپرده باید گفتن، اینک
دهد کلک فنا فرمان بگلشن
اجل از پیش چشمش پرده برداشت
کنون پیداست هر پنهان بگلشن
یکی آزادهمردی بود و زانجاست
همین آزادگی عنوان بگلشن
ز فضل و شعرش اینجا چون نویسم؟
مگر سازم یکی دیوان بگلشن
دریغا، گشته بود از جور گردون
سراپا زندگی زندان بگلشن
روا باشد اگر دائم بنالند
ادیبان از دل و از جان بگلشن
پی تاریخ وی نظمی رقم زد:
هزاران رحمت از یزدان بگلشن
زندگینامه گلشن آزادی ، آثار و اشعارش _ دانشچی