خانه » ضرب المثل ایرانی » معنی ضرب المثل ” نرود میخ آهنین در سنگ ” + داستان

معنی ضرب المثل ” نرود میخ آهنین در سنگ ” + داستان

آشنایی با معنی و داستان ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ

ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ

در این پست با داستان و معانی ضرب المثل ایرانینرود میخ آهنین در سنگ ” آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ

۱- این مَثَل وقتی به کار می رود که کسی نه تنها با دیگری مشورت نمی کند بلکه زمانی هم که مشورت می کند توصیه های دیگری را نادیده می گیرد.

۲- وقتی به کسی اخطار و تذکر میدهی در نهایت هم کار خودش را انجام می دهد!

۳- یعنی کسی انقدر نادان است و سرش مثل سنگ سفت است که هیچ نصیحت و اندرزی وارد آن نمی شود!

۴- به معنای کلی یعنی شخص بعد از شنیدن ساعت های پند و اندز دوباره کار خودش را انجام میدهد.

داستان ضرب المثل 

کاروانی ایرانی که به یونان رفته بودند، پس از انجام کارهای تجاری شان به ایران بازگشتند. در آن زمان‌ها، افرادی در بین راه‌ها و پشت کوه‌ها به کمین کاروان‌ها می‌نشستند و در فرصتی مناسب به آن‌ها حمله کرده و اموال و چهارپایانشان را به غارت می‌بردند.

در بین راه تعدادی راهزن، کاروان را دیدند و در گوشه‌ای مخفی شدند. به محض اینکه کاروان نزدیک شد به آن‌ها حمله کرده و تمام اموالشان را تصاحب کردند. یکی از کاروانیان که مرد حکیمی بود رفتار و حرکات راهزنان را نگاه می‌کرد. کاروانیان از او کمک خواستند و گفتند:

یا شیخ! تو بزرگ ما هستی و صحبت‌های شما دل همه را آرام می‌کند. از تو خواهش می‌کنیم با دزدها حرف بزنی و متقاعدشان کنی اموالمان را به ما ببخشند.

حکیم نیش خندی زد و گفت: این افراد زبان‌نفهم هستند و اگر رحم داشتند و صحبت کردن با آن‌ها فایده‌ای داشت که به مردم رحم می‌کردند و اموال مردم را تصاحب نمی‌کردند. نصیحت روی این آدم‌های پست اثری ندارد. سپس فرمود:

نرود میخ آهنین در سنگ.

از آن زمان تا به امروز، ضرب‌المثل نرود میخ آهنین در سنگ زمانی به کار می‌رود که: هر چقدر به یک انسان جاهل بخواهی نصیحت کنی، روی او تاثیری نمی گذارد!

نرود میخ آهنین در سنگ به انگلیسی

Iron ore is not nailed

نرود میخ آهنین در سنگ شعر سعدی

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود

چو پیروز شد دزد تیره روان

چه غم دارد از گریه کاروان

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود یکی گفتش از کاروانیان مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد از و به صیقل زنگ

 

با سیه دل چه سود گفتن وعظ

نرود میخ آهنین در سنگ

همانا که جرم از طرف ماست

به روزگار سلامت شکستگان دریاب

که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند

 

چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی

بده وگرنه ستمگر به زور بستاند

 

بیشتر بخوانید: ضرب المثل‌های ایرانی
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *