خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد درختی که پا در هواست

انشا در مورد درختی که پا در هواست

انشا درباره درختی که پا در هواست با توصیف زیبا و تخیلی

انشا درختی که پا در هواست

در این پست انشا زیبا با متن ادبی و توصیف تخیلی؛ موضوع ” درختی که پا در هواست ” به صورت اختصاصی توسط تیم دانشچی تهیه شده است، از خواندن آن لذت ببرید.

انشا درختی که پا در هواست

درخت به تماشای حیوانات نشسته بود، جنگل پر از هیاهوی حیوانات بود؛ پرندگان در آسمان آبی پرواز می کردند، سنجاب ها از شاخه ای روی شاخه ی دیگری می‌پریدند، خرگوش ها می جهیدند، اسب ها به دنبال هم می‌دویدند و باد یال هایشان را شانه میزد، گوزنها در سبزه زار می چریدند و با هم بازی می کردند و به همدیگر شاخ می‌زدند، بچه شیرها از سر و کول هم بالا می رفتند و به شادی و بازی و تفریح زندگی می گذراندند، مورچه ها غذا به دهان روی زمین راه می رفتند. همه در حال جنب و جوش و حرکت بودند غیر از درخت که پاهایش در زمین فرو رفته بود.

او با حسرت به همه حیوانات جنگل نگاه می کرد و آه می کشید و می گفت: از وقتی که چشمم را باز کرده ام در همین جا بوده ام و نتوانستم حرکت کنم، ای کاش من هم میتوانستم مانند این حیوانات روی زمین حرکت کنم و بتوانم همه جای دنیا بروم و همه جای زمین را ببینم…

بخوانید: انشا در مورد جنگل سبز

درخت هر روز غمگین بود و به فکر این بود که چطور می‌تواند پاهایش را از زمین بیرون بکشد و مانند حیوانات روی زمین حرکت کند.

او در این فکر بود که ناگهان فیلی آمد تا از برگهایش بخورد همین که فیل به درخت نزدیک شد، درخت گفت: به شرطی اجازه میدهم از برگ هایم بخوری که مرا از خاک بیرون در آوری و مرا در زمین بگردانی تا بتوانم همه جارا تماشا کنم، من غیر از اینجا جای دیگری را ندیده ام دوست دارم از اینجا بیرون بیایم و به دشت بروم و آنجا را ببینم.

فیل با تعجب پرسید: تو را از خاک بیرون در آورم!؟ تو درخت هستی و باید در خاک باشی، اگر از خاک بیرون بیایی ریشه هایت خشک می شود، تو که حیوان نیستی تا بتوانی راه بروی.

درخت گفت: هیچ بهانه ای را قبول نمی‌کنم باید مرا از خاک بیرون بیاوری و به دشت ببری.

درخت اصرار می کرد و فیل انکار تا اینکه فیل قبول کرد، به درخت گفت: آماده باش تا تو را از زمین بیرون بیاورم.

خرطومش را دور تنه ی درخت حلقه کرد و محکم درخت را از ریشه بیرون کشید و بلند کرد و با خودش به دشت برد.

همه حیوانات با تعجب درخت را نگاه می‌کردند و می‌گفتند: وای درخت پا در هواست

درخت با خوشحالی می گفت: من هم میتوانم حرکت کنم…

ناگهان حال درخت بد شد، سرش گیج میرفت و احساس خشکی می کرد، به فیل گفت: حالم خیلی بد است، فیل با نگرانی گفت: به خاطر این است که به ریشه هایت هوا خورده، اگر زودتر به خاک برنگردی خشک می شوی.

پیشنهادی: انشا درباره خاطرات یک درخت کهنسال

درخت گفت: نه من دیگر نمی خواهم روی زمین اسیر شوم.

فیل در فکر فرو رفته بود ناگهان گفت: من فکری دارم اجازه بده فعلاً تو را در زمین بکارم و فردا کاری خواهم کرد که بتوانی همیشه حرکت کنی.

درخت قبول کرد.

فیل درخت را در زمین کاشت و از او خداحافظی کرد.

روز بعد فیل سراغ درخت آمد در حالیکه یک گاری را با خود آورده بود. درخت با تعجب پرسید: این دیگر چیست!؟

فیل با خنده گفت: این پاهای توست، سپس مقداری خاک در گاری ریخت و درخت را از روی زمین بیرون کشید و او را درون گاری کاشت بعد گاری را به سمت دشت هل داد، درخت دیگر میتوانست حرکت کند و حالش هم بد نمیشد او تنها درختی که پا در هوا میتوانست حرکت کند.

 

انشا درختی که پا در هواست _ اختصاصی _ نویسنده دانشچی _ پایه نهم

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *