خانه » زندگینامه » تحقیق در مورد زندگی بزرگمهر + داستان

تحقیق در مورد زندگی بزرگمهر + داستان

بزرگمهر، اندیشمند بزرگ جهان

زندگی حکیم بزرگمهر + داستان

مختصر زندگی بزرگمهر 

بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ که به شکل معرب آن را بوزرجمهر هم نوشته‌اند. حکیم بزرگمهر وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتارها آمده است انوشیروان ساسانی خوابی دید که همه خوابگزاران از تعبیر آن بازمانده و نتوانستند تعبیر کنند انوشیروان به سراسر ایران پیک فرستاد و از دانشمندان گوناگون خواست تا این خواب را تعبیر کنند یکی از این پیک ها به خراسان و شهر مرو که در آن زمان بخشی از ایران بود و امروزه متاسفانه بخشی از کشور ترکمنستان است رفت و از دانشمند شهر که خود استاد آموزشگاه جوانان شهر بود تعبیر خواست که او هم نتوانست اما در بین شاگردان استاد یک نفر بود که اجازه خواست و تعبیر خواب را گفت .

پیک، آن شاگرد را به دربار پادشاه ایران انوشیروان آورد . آن جوان کسی نبود جز بزرگمهر حکیم . بزرگمهر با برزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد. انوشیروان در آغاز بزرگمهر را برای آموزش و پرورش فرزند خود ، هرمز گماشت . هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شده و جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.

داستان های کوتاه از بزرگمهر

۱) داستان بزرگمهر و دزدان

بزرگمهر عقیده داشت كه هر كس صبح زود از خواب بیدار شود آدم موفقی خواهد شد. خودش هم همیشه پیش از طلوع آفتاب به سر كارش در كاخ انوشیروان می رفت و او را از خواب بیدار می كرد.انوشیروان كه می خواست بیشتر بخوابد از این كار وزیرش ناراحت می شد. یك روز انوشیروان نقشه ای كشید و به عده ای از نوكرانش دستور داد تا در سر راه بزرگمهر كمین كنند و بر سر او بریزند و هر چه دارد بدزدند.

انوشیروان می خواست با این كارش نگذارد كه بزرگمهر صبح زود به كاخ بیاید و او را بیدار كند و از آن به بعد هم جرات نكند صبح زود از خانه بیرون آید.پس نو كر ها پیش از طلوع آفتاب بر سر راه بزرگمهر كمین كردند و همین كه او به نزدیك آن ها رسید بر سرش ریختند و كیسه سكه ها و لباس های او را دزدیدند. بزرگمهر با لباس زیر به خانه بر گشت و لباس دیگری پوشید و به كاخ انوشیروان رفت ، اما دیگر دیر شده بود و آفتاب طلوع كرده بود.

انوشیروان كه علت دیر آمدن وزیرش را می دانست با تمسخر از او پرسید : چرا امروز دیر كردی؟! بزرگمهر پاسخ داد:راهزنان برسرم ریختند و مرا غارت كردند و من ناچار به خانه برگشتم تا لباس دیگری بپوشم، این بود كه دیر شد. انوشیروان با همان لحن تمسخر آمیز گفت تو كه می گفتی هر كس زود از خواب بلند شود موفق است، پس چرا امروز تو موفق نبودی؟! بزرگمهر فوری پاسخ داد: برای این كه دزدان زودتر از من از خواب بر خاسته بودند و موفق شدند اما چون من دیر تر ار آن ها بیدار شدم ناموفق ماندم.

۲) داستان خردمندی بزرگمهر

داستان‌های بسیار از خردمندی او گفته‌اند. از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخی است به این پرسش در پیشگاه انوشیروان داده است که : بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟

فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد، بزرگمهر گفت که آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده باشد، این بدترین بدبختی هاست. این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.

همچنین گویند وقتی پادشاه هند دستگاه شطرنج نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر اسرار آنرا کشف کرد و در برابر بازی نرد را اختراع نمود. این رویداد در متنی پهلوی بنام چترنج نامک آمده است. نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان بدو منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه است.

همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود. همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد.

۳) داستان امیدواری بزرگمهر

بزرگمهر حکیم در کشتی نشسته بود که طوفان شد ناخدا گفت که دیگر امیدی نیست و باید دعا کرد مسافران همه نگران بودند اما بزرگمهر آرام نشسته بود گفتند در این وقت چرا اینگونه آرامی او گفت نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا میکنیم و همانگونه شد که او گفته بود و کشتی به سلامت به ساحل رسید.

مسافرین دور بزرگمهر حلقه زدند که تو پیامبری یا جادوگر !!! از کجا میدانستی که نجات پیدا میکنیم بزرگمهر گفت: من هم مثل شما نمیدانستم اما گفتم بگذار به اینها امیدواری بدهم چرا که اگر نجات نیافتیم دیگر من و شما زنده نیستیم که بخواهید مرا مواخذه کنید.

با زندگینامه افراد مشهور بیشتر آشنا شوید
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *